درآمدي بر روانشناسي اميد؛ تئوري انتخاب - 1 / معرفي کتاب - 67 / Choice Theory

ساخت وبلاگ

Choice Theory: A New Psychology of Personal Freedom

Choosing the life you want to live and staying close to people you need

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ما «پا به سن ها گذاشته شده ها»، کتاب هائی را مطالعه و محتویات آنها را در زندگی روزمره بکار می بستیم که مخصوص دوران خودمان و حد اکثر تا دهه ی 60 خورشیدی جامعه ی آن روزه بوده است. هرچه به عقب برمی گردم متوجه خسران های جبران ناپذیری می شوم که تصميم سازان و تصميم گيران، دهه ی شصتی ها به این طرف را دست کم گرفتند و با پافشاری بر سنت ها،جامعه را از قافله تمدن دور و دورتر نمودند که البته و صد البته ما تحصیلکردگان و دانش آموختگان دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی با همراهی آنان و به اصطلاح با عمل به تکلیف شرعی، به عاقبت خواست آنان - به وضعیت نابسامان امروزین که جامعه دچار دولت سیزدهم و مجلس یازدهم شده است - نیندیشیدیم.

این روزها به قفسه کتاب هائی چشم دوخته ام که باب طبع جوانان و دهه ی هفتادي ها و هشتادی هائی است که از تابستان 1388 سعی کرده ام آنان را بيش از پيش درک کنم، بيشتر و بيشتر به عاقبت ایران و ایرانی ها بیندیشم و مسیر زندگی خود را اصلاح کنم. از جمله اينکه قيد محافظه کاران و سروران و همراهان آنان را که تا آخر دولت نهم با آنان بودم بزنم و مشي تعادليِ بيشتر از پيش را در پيش بگيرم، هر چند هم که دیر شده باشد.

یکی از کتاب هاي آماده به کند و کاو که اين روزها در اولویت مطالعه قرار گرفته و دوست دارم آن را به خوانندگان وبلاگ شکوفه های نو نيز معرفي کنم، «تئوری انتخاب – درآمدی بر روانشناسی امید»، است.

منصور حسن زاده

يکم آبانماه 1402 - بيست و سوم اُکتبر 2023 - هفتم ربيع الثاني 1445

مشخصات کتاب:

نام کتاب: تئوری انتخاب – درآمدی بر روانشناسی امید

تعداد صفحات: 598

نویسنده: دکتر ویلیام گِلَسِر (روانپزشک) 2013 - 1925

شمارگان چاپ: سي و يکم در سال 1398؛ هم اکنون چاپ سي و سوم در کتابفروشي ها عرضه مي شود

مترجم: دکتر علی صاحبی (روانشناس، محقق، نویسنده، برگزار کننده کارگاه های آموزشی)

ناشر: سایه سخن

«چرا بسیاری از انسان ها در روابط خود ناخشنودند؟!»

بُرِش هائی از پيشگفتار مترجم و مقدمه کتاب

صفحه 9: کتاب حاضر در واقع مانیفست رویکرد روانشناسی مثبت گرای تئوری انتخاب و واقعیت درمانی در گستره ی روانپزشکی، روانشناسی و علوم رفتاری است.

صفحه 10: به طور کلی تئوری انتخاب توضیح می دهد که افراد چرا و چگونه رفتار می کنند. این تئوری، شیوه ی کارکرد مغز آدمی را برای صدور رفتار تبیین می کند.

تئوری انتخاب معتقد است هر آنچه از ما سر میزند یک رفتار است: غذا خوردن یک رفتار است، دعوا کردن یک رفتار است، دیر سرِ قرار رفتن یک رفتار است، خشمگین شدن یک رفتار است، غمگین و افسرده شدن یک رفتار است، نگران و مضطرب شدن یک رفتار است، هذیان یک بیمار سایکوز نیز یک رفتار است و همه ی این رفتارها:

  1. از درون ما برانگیخته می شوند و معطوف به هدفی هستند
  2. هدف هر رفتار ارضای یکی از پنج نیاز اساسی ما به شرح زیر است:

الف – عشق و احساس تعلق

ب- قدرت

ج – تفریح

د – آزادی

ﻫ - بقاء و زنده ماندن

چنانچه فرد برای ارضای نیازهایش روش های مؤثر را پیدا نکند، دست به رفتارهای گوناگون می زند که در روانشناسی رایج به این رفتارهای ناکارآمد و نامؤثر برچسب بیماری می زنند: مضطرب، افسرده، خشمگین، منزوی و ...

ص 11: ناکامی در برآوردن نیازهای اساسی، یک تجربه ی عمومی و همگانی است، چرا که واقعیت همیشه با ما هماهنگ و همنوا نیست. اما برخی افراد هنگامی که در برآوردن نیازهایشان ناکام می شوند، به جای پذیرفتن مسؤلیت و جستجوی راههای مؤثر دیگر برای ارضای نیازهای خود و انجام عمل مسؤلانه برای تأمین آنها، مسرولیت گریزانه رفتار می کنند و دیگران را مسؤل ناکامی خود می دانند. ...

ص 12: تئوری انتخاب یک تئوری مبتنی بر روانشناسی کنترل درونی است که تعیین کننده ی رفتار کنونی ما نیست. میزان مسئولیت، به رسمیت شناختن و احترام به واقعیت موجود و شیوه ای که برای ارضای نیازهایمان انتخاب می کنیم ، رفتار کنونی ما را تعیین می کند.

کتاب حاضر دستنامه ی کامل این تئوری است. آموزش و یادگیری تئوری انتخاب به آزادی و اختیار شخصی ما در تمام جنبه های زندگی منتهی می شود و نور اُمید در دل ما زنده نگه می دارد که:

  1. ما برآیند نیروها و عوامل بیرونی نیستیم
  2. ما قربانی گذشته ی خود نیستیم
  3. ما بازیچه لایه های زیرین مغز و هورمون ها نیستیم
  4. ما رفتار خود را خودمان انتخاب می کنیم و تا کنون نیز چنین کرده ایم.

ص 13: تئوری انتخاب طی پنجاه سال گذشته در قلمروهای مختلف استفاده و آزموده شده و نتایج پرباری هم در پی داشته است. کاربردهای عملی این تئوری را می توان به غیر از سلامت روانی به طور کلی در چهار قلمرو طبقه بندی کرد:

1) مدرسه و روابط معلم و شاگرد

2) خانواده و روابط والدین – فرزند

3) ازدواج و روابط زن – شوهر

4) محیط کار و روابط کارفرما – کارمند

ص 13: خواندن و عمل کردن به این تئوری می تواند روابط رضایتبخ و خشنود کننده ای را برای همگان به ارمغان آورد و متعاقباً خشنودی و احساس رضایتمندی از زندگی را بالا ببرد.

خواندن این کتاب چشم انداز نوینی را ارائه می دهد که سودمندی های آن در تمام جامعه منتشر خواهد شد.

----------------------------

ص 19: این کتاب توضیحی است در باره ی روابط ناخشنود و علت وقوع این ناخشنودی ها و راهنمائی درست در انجام اقداماتی که به ما کمک می کند بهتر با هم به تفاهم برسیم و با یکدیگر کنار بیائیم.

برش هائي از فصل اوّل – نياز ما به روانشناسي جديد

ص 25: تئوری انتخاب می گوید: بنابر دلایل علمی، تمام کارهائی که انجام می دهیم از جمله همین احساس بدبختی و فلاکت را خودمان انتخاب می کنیم. دیگران نه می توانند ما را بدبخت کننند و نه خوشبخت.

ص 27: تقریباً بذر تمام بدبختی ها در سال های اولیه زندگی ما کاشته شده است؛ زمانی که شروع مراوده و تعامل با افرادی کرده ایم که نه تنها کشف کرده بودند چه چیزی برای خودشان درست است بلکه متأسفانه فکر می کردند می دانند چه چیزی برای ما نیز خوب است.

مسلح به این کشف و به پیروی از سنت تخریبگری که برای هزاران سال بر تفکر ما حاکم بوده است، این افراد احساس وظیفه می کردند ما را به کاری مجبور سازند که به نظرشان درست می آمد.

انتخاب ما برای چگونگی مقاومت در برابر آن فشار، بزرگترین منبع ناراحتی و بدبختی است.

من صلاح تو را می دانم، سنتی باستانی است که تئوری انتخاب آن را به چالش می کشد.

ص 28: این کتاب کوششی است برای پاسخ به سؤال بسیار مهمی که اغلب ما به هنگام خشنودی از خود می پرسیم:

«چطور می توانم بفهمم چگونه آزادانه به شیوه ای که می پسندم زندگی کنم و همزمان با دیگر افرادی که به آنها نیاز دارم به تفاهم برسم؟».

ص ص 30 و 31: ... افراد ضعيف به اين دليل کنترل بيورني را مي پذيرند که هر چه ناخشنودتر مي گردند، بيشتر متقاعد مي شوند که انتخاب ديگري ندارند و بعدها، به درستي به اين باور مي رسند که در صورت مقاومت، اوضاع بدتر مي شود.

بنابراين اکثر مردم به نوعي کارهائي انجام مي دهند که مايل به انجام آن نيستند. براي مثال زنان زيادي به زندگي مشترک خود که پر از بدرفتاري است ادامه مي دهند، چرا که فکر مي کنند اگر طلاق بگيرند، اوضاع بدتر مي شود. آنها مي ترسند فرزندانشان را از آنها بگيرند و به تنهائي قادر به تأمين زندگي خود نباشند و شايد خطر سوء استفاده تهديدشان کند يا زندگي شان به خطر افتد. ...

موضوع اين کتاب در باره ي اين واقعيت است که:

باور به کنترل بيروني و بکارگيري آن به همه ي افراد – اعم از کنترل کننده و کنترل شونده – آسيب مي رساند. براي مثال: شوهري که با همسرش بدرفتاري مي کند، خودش هم رنج مي برد (شايد نه به اندازه زن و اعضاي خانواده اش)، اما او نيز قرباني روانشناسي کنترل بيروني است و با انتخاب آنچه انجام مي دهد، فرصت شاد زيستن و خوشبختي را از دست مي دهد. ...

ص32: در اين کتاب روانشناسي مسلط در دنيا را زير سؤال برده ام و ادعائي هم ندارم که آن را کار ساده اي بدانم. براي پي بردن به وجود اين روانشناسي و آسيب هائي که به زندگي ما وارد کرده مي کند، بايد نگاه دوباره اي بيندازيم به فلاکت و ناخشنودي هائي که مي کشيم؛ زيرا ما حتّي در زماني که مي بينيم عُرف رايج مؤثر نيست، باز هم طبق عادت به آن اقتدا مي کنيم. ...

ص 33: ... مطالعه اين کتاب به شما نشان خواهد دادکنترل شدن و کنترل کردن به احساس شادي و سعادت شما لطمه مي زند. ... با مطالعه اين کتاب، شما فرايند دشوار رها کردن کنترل بيروني و جايگزين کردن تئوري انتخاب را آغاز مي کنيد.

ص 37: ... رهبري يعني افراد را به کمک ارائه ي نمونه ي عملي و انگيزش براي رسيدن به يک هدف مشترکِ ارزشمند، دور هم جمع و کاري کنيم تا با خشنودي با يکديگر کنار بيايند. ...

ص 40: اگر مي خواهيم در منحني پيشرفت انساني حرکت رو به رشد ايجاد کنيم، پيشگيري تنها راهي است که ما را به آن جا مي رساند و پيشگيري يعني تغيير نظام کنترل بيروني به نظام تئوري انتخاب.

ص ص 40 و 41: وقتي هر نوع مشکل انساني رخ مي دهد، به طور مثال وقتي يک ازدواج شروع به فروپاشي مي کند، زن و شوهر به ندرت به سوي هم بر مي گردند. مهم نيست که مشاور چقدر ماهر و توانا باشد، نجات يک ازدواج رو به انحلال يا دانش آموز در آستانه ي شکست، اغلب غير ممکن است.

پس راهکار مؤثر پيشگيري از وقوع اين فروپاشي هاست و نه جستجوي راههاي مؤثرتر براي تغيير يا تعمير افراد در افراد در حال فروپاشي و شکست.

ص 43: ... ما به اين تشخيص رسيده ايم که دوستان خوب پايدارترين منبع خشنودي دائمي ما هستند. به نظر مي رسدکه مي دانيم اگر به انجام کاري که دوست ندارند مجبورشان کنيم، آنها را از دست مي دهيم و در نتيجه خشنودي ما نيز از بين مي رود. به نظر من خودداري از مجبور کردن يک دوست، در حالي که تقريباً گرايش به مجبورسازي تمام افراد داريم، شايد معيار خوبي براي تعريف دوستي صميمانه باشد. اگر تئوري انتخاب را در مورد افراد تمرين مي کرديم، مي توانستيم دوستي هاي بيشتري ايجاد کنيم و نگه داريم و آن گاه خشنودي و شادماني مان نيز به طرز چشمگيري افزايش مي يافت.

ص ص 43 و 44: موضوع مهم ديگري که ممکن است در اين جا دخالت داشته باشد، مالکيت است. بسياري از ما اعتقاد داريم که بايد مالک شوهر، زن، فرزندان، شاگردان و کارکنان خود باشيم. من حق دارم زن و فرزند خود را کنترل کنم؛ چون آنها در مالکيت من هستند. اين کلاس متعلق به من هست و دانش آموزانم بايد کاري انجام دهند که من مي گويم. ...

مثال هاي بالا همه نمونه هائي از تفکر مالکيت هستند.

تا زماني که باور داريم مالک مردم هستيم، از مجبور ساختن آنها به انجام کاري که نمي خواهند انجام دهند، هيچ مضايقه اي نمي کنيم، اما در باره دوستان خود احساس متفاوتي داريم و پذيرفته ايم مالک دوستان خود نيستيم و آن ها نيز مالک ما نيستند ...

ص 45: ... مي خواهم سه باور روانشناسي کنترل بيروني را به تفصيل توضيح دهم تا دريابيد اکثر مردم چه نوع باوري دارند. به سادگي مي بينيد که باور دوم و سوم است که بيشترين لطمه را به روابط انساني وارد مي کند.

ساده ترين راه درک روانشناسي سنتي اين است که ببينيم چگونه اکثر ما در زندگي خود از آن استفاده مي کنيم.

  1. باور اوّل – به تلفني که زنگ مي زند جواب مي دهم. باشنيدن صداي زنگ منزل در را باز مي کنم. پشت چراغ قرمز توقف مي کنم. کارهاي بيشمار ديگري را هم انجام مي دهم؛ چرا که من به هر نشانه ي ساده ي بيروني پاسخ مي دهم.
  2. باور دوم – مي توانم ديگران را به انجام کاري که مايل نيستد انجام دهند وادار کنم. ديگران نيز مي توانند فکر، احساس و عمل مرا تعيين کنند.
  3. باور سوم – اين حق و حتي وظيفه ي اخلاقي من است تا کساني را که از فرامين و دستوراتم پيروي نمي کنند تحقير، تهديد يا تنبيه کنم و براي آنکه دستوراتم را انجام دهند، اگر لازم بود آن ها را تشويق نمايم و پاداش دهم.

سه باور رايج فوق الاشاره شالوده ي اصلي روانشناسي کنترل بيروني است که اساساً تمام دنيا را تحت حاکميت خود دارد.

ص 46: ... اساس اين باورها- اين که ما از سوي عوامل بيروني برانگيخته مي شويم - نادرست است.

ص 49: بسياري از مواقع در زندگي، احساس ناخشنودي به اين دليل است که براي ناخشنودي خود، ديگران را سرزنش مي کنيم يا مي کوشيم ديگران را کنترل کنيم، در حالي که کاري مغاير منافع خود ماست ...

ص 52: ... به زور متوسل شدن در اساس بي فايده است ...

لازم است اين نکته را بدانيم که اگر کسي را براي مدت طولاني تحت فشار قرار دهيم، به جائي خواهيم رسيد که ديگر بازگشتي وجود ندارد و ممکن است هرگز دوباره صميميتي بين ما ايجاد نشود. ...

ص 53: ... ما در جهاني زندگي مي کنيم که بيشتر به تخريب روابط گرايش دارد تا به حفظ و تحکيم آن.

ص 54: .... براي آنکه خشنود باشيم به نزديکي و صميميت با ديگر افراد خشنود نياز داريم. بنابراين هرچه تعداد افراد خشنود و شادمان کمتر باشد، شانس خشنودي هر يک از ما نيز کمتر خواهد شد. ...

ص ص 55 و 56: ... برخي از آدم هاي ناخشنودي که از آن ها سخن ميگويم ضرورتاً فقير يا متعلق به گروه هاي اقليت نيستند و لزوماً هم با مواد مخد، خشونت يا بي بندو باري جنسي سر و کار ندارند. بسياري از آن ها آدم هاي مسؤلي هستند که به خوبي از خود مراقبت مي کنند و به هيچ فردي نيز آسيبي نمي رسانند؛ اما روشي که در رفتارهاي خود با ديگران انتخاب کرده اند، اجازه نمي دهد روابط خشنود و رضايتمندي با افراد خشنود برقرار و آن را حفظ کنند و در نتيجه احساس بدبختي و ناخشنودي مي کنند. احساس ناخشنودي يا بدبختي، فراگيرترين تجربه ي زندگي انسان هاست.

ص ص 55 و 56: ... برخي از آدم هاي ناخشنودي که از آن ها سخن ميگويم ضرورتاً فقير يا متعلق به گروه هاي اقليت نيستند و لزوماً هم با مواد مخد، خشونت يا بي بندو باري جنسي سر و کار ندارند. بسياري از آن ها آدم هاي مسؤلي هستند که به خوبي از خود مراقبت مي کنند و به هيچ فردي نيز آسيبي نمي رسانند؛ اما روشي که در رفتارهاي خود با ديگران انتخاب کرده اند، اجازه نمي دهد روابط خشنود و رضايتمندي با افراد خشنود برقرار و آن را حفظ کنند و در نتيجه احساس بدبختي و ناخشنودي مي کنند. احساس ناخشنودي يا بدبختي، فراگيرترين تجربه ي زندگي انسان هاست.

ص57: ... ميزان موفقيت ما، اعم از متخصص و غير متخصص، در برخورد با گروه لذت طلب ( صرفنظر از نوع رفتارشان) زماني بيشتر مي شود که بفهميم آنها با کمبود رابطه ي انساني مواجهند، ولي براي ايجاد رابطه ي موفق با آنها بايد بسيار مراقب باشيم که براي کنترل کردنشان تلاشي نکنيم.

استفاده از کنترل بيروني (خود آنان با ديگران و ديگران با آنها) آنان را به اينجا کشانده است ...

ادامه دارد

Shekoofehayenow شکوفه های نو...
ما را در سایت Shekoofehayenow شکوفه های نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasanzadeh-mansoura بازدید : 56 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 0:36