داستان مثنوی دربارۀ «فیل در تاریکخانه**» بسیار آشناست. میتوان گفت که میزان شناخت ما از وقایع کربلا و همزمان آنچه در شام و مدینه میگذشت، در بهترین صورت چیزی است شبیه به شناخت شیفتگان داستان مولوی و آن هم در تاریکی. درواقع ما هم امور را همانطور در تاریکخانۀ تاریخ میبینیم؛ البته آن شیفتگان دستکم، بخشی از واقعیت را لمس کرده بودند اما شاهدیم که گاهی بدون این کار نیز دربارۀ آن سخن میگویند و داستانسرایی میکنند. این روزها در فضای مجازی، مطالبی از قول این و آن دربارۀ واقعۀ کربلا میآورند که بیشباهت به ماجرای داستان تاریکخانه نیست و منشأ بیشتر این حرفها همین گفتههای بیحساب و کتاب این و آن است که آفاتش نه تنها اندک نیست که گاهی جبرانناپذیر است و برای دیگران پرسشهای بیپاسخ و تناقضهای آشکار پدید میآورد و بر باور آنها، تأثیری منفی میگذارد. برای نمونه، حرکت سیدالشهداء درنهایت، برای موضوعی هزینه میشود که نه جزو اصول دین و مذهب است و نه از فروع آن به شمار میرود؛ یعنی امام حسین (ع) با همۀ عظمتش با یاران و اصحاب خود پس از ۱۴۰۰ سال، فدای منافع جریانی و خواستهای روزمره میشود. در چنین وضعیتی میتوان گفت که واقعۀ کربلا از وضع تاریخی آن خارج شده و صورتهایی سیاستزده و در بهترین حالت، جنبۀ داستانی و اساطیری و عامیانه بر آن غلبه یافتهاست. هرچند در طول تاریخ اینطور نبوده، بهویژه که بخشی از میراث واقعۀ کربلا در مداحی و تعزیهخوانی و پردهخوانی و نمایشهای کوچه و بازار جریان داشته و به جای خود بسیار ارزشمند است. اما هیچ صاحبخردی برای آگاهی از چگونگی واقعۀ کربلا به قول تعزیهخوان و مداح استناد نمیکند؛ همانگونه که در تصحیح شاهنامه فردوسی هیچ محققی روایت نقالان را اساس قرار نم, ...ادامه مطلب